از خوابهای دیشب سه مورد بیادم مانده است. اوّل به حضور پدر خوانده ام ، مرحوم نورمحمّد رفته بودم بهمراه یک درگذشته دیگر که به نامش یقین ندارم. خدابیامرز می خواست بگوید که پزشکان جوابش کرده اند و اجلش فرا رسیده است. این حرفها را لب خوانی می کردم. جوابی هم ندادم و بیدار شدم. در خواب دوّم همان دوست یادنشده به من ی داد که با بالا انداختنش دهانم از کف پرشد و نفسم داشت بند می آمد. با پریدن از این خواب قسر در رفتم. منبع
درباره این سایت